سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در یکى از عیدها فرمود : ] این عید کسى است که خدا روزه‏اش را پذیرفته و نماز وى را سپاس گفته و هر روز که خدا را در آن نافرمانى نکنند روز عید است . [نهج البلاغه]
شیر مرغ تا تخم گاو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 22400
بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 61
........... درباره خودم ...........
شیر مرغ تا تخم گاو
مدیر وبلاگ : رضا یزدان پرست[65]
نویسندگان وبلاگ :
محمدرضا (@)[0]



........... لوگوی خودم ...........
شیر مرغ تا تخم گاو
........ پیوندهای روزانه........
شیر مرغ تا تخم گاو [15]
[آرشیو(1)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
شیر مرغ تا تخم گاو .
............. بایگانی.............
نرم افزار
متفرقه
ترفند
موبایل
اخبار

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
......... لوگوی دوستان من .........


............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • وقتی غضنفر سر به راه شه(1)

  • نویسنده : رضا یزدان پرست:: 86/4/16:: 10:31 عصر

    1- غضنفر میره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشی میپوشه!

    2- از غضنفر میپرسن: پیغمبر کی به رسالت رسید؟ میگه: نمیدونم، من سید خندان پیاده شدم

    3- غضنفر میره مسابقه. بهش میگن: اون کدوم پیغمبر بود که کشتی داشت؟ ترکه یه کمی فکر می‌کنه و می‌بینه عقلش به هیچ‌کجا قد نمی‌ده. می‌گه: بابا یه کم کمک کنین. مجری مسابقه هم میاد یه حال اساسی بهش بده و کلی راهنماییش کنه و می‌گه: بابا جون اون پیغمبری که یه کشتی داشت، تموم حیوونا رو هم سوار کرد، فیلمش رو هم تلویزیون نشون داده... یک دفعه غضنفر می‌گه: آهان فهمیدم... حضرت یوگی و دوستان!

    4- غضنفر زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این سریال امام علی که همش بدآموزی داره! یارو میگه:‌چرا آقا؟‌ برای چی؟ غضنفر میگه:‌ بابا الان دو هفته ست هروقت میام پسرمو تنبیه کنم،‌ میدوه میره تو کوچه لخت میشه!

    5- از غضنفر میپرسن: امام اول کیه؟ یخورده فکر میکنه، میگه: بابا یک راهنمایی بکنید... میگن: شمشیرش معروفه.. میگه: آها... ZORO!

    6- غضنفر هی می‌نشست و با گریه و زاری دعا می کرد و می گفت: یا امام رضا قربونت برم، یه کاری کن من توی مسابقه ارمغان بهزیستی صد میلیون تومن برنده بشمیک شب امام رضا اومد به خواب زن غضنفر و بهش گفت: برو به این شوهرت بگو این که این همه گریه و دعا می کنه آخه بره حداقل یک کارت ارمغان بخره که من برنده‌اش کنم!

    7- از طرف آقا سعید: غضنفر میره مکه. وقتی برمیگرده رفقاش میپرسن: تعریف کن چجوریا بود؟ غضنفر میگه: خیلی سنگ خوردم ولی بلاخره تونستم بوسش کنم!

    8- این آخری هم از طرف آقا امیر: به غضنفر میگن چهارده معصوم رو میشناسی؟میگه:آره. میگن اسم ببر. میگه: به اسم نمی شناسم به قیافه می شناسم.


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ